سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زندگی

این روزها آماج بلا نشانه ام گرفته اند

تیرهای سهمگینشان را یکی پس از دیگری پرتاب می کنند

و من زره پوشان می جنگم

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@


برگی از درخت افتاد

امروز که پاییز نیست

زمستان را میگذرانیم

چه رازیست پشت این پرواز برگ!!!!!!

این یعنی می شود زمستان باشد و برگ بریزد

یعنی می توان امید داشت

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

گفتم ایاک انعبد

و خداوند صدایم را شنید

فرشته ها به خدا گفتند:

بنده ات چه می گوید؟ آیا راست می گوید

و خداوند گفت: بنده من هیچ گاه دروغ نمی گوید

و فرشته ای گفت : خدایا امتحانش کن

و خداوند اینگونه امتحانم کرد:

آماج بلا نشانه ام گرفتندیکی پشت دیگری

و من بی خبر از عالم بالا فریاد زدم

خدایا مگر من نگفتم ایا انعبد

و خداوند این بار تیری سهمگین تر فرستاد

اشک ریختم

و گفتم: خدایییت را شکر، به دادم برس

ایا انستعین

خداوند لبخندی زد

باران بارید و اشکهای مرا محو کرد

اینبار خداوند لبخندزنان گفت:

فتبارک الله احسن الخالقین...

سرم را بالا گرفتم

به آسمان نگاه کردم

امتحان تمام شده بود باید برگه را تحویل میدادم

سرم را که خندان پایین گرفتم

ناگاه تیری سهمگین تر از قبل به سمتم حمله ور شد

" خدایا من دیگر نمیترسم، امتحان است،

ایاک انعبد و ایاک انستعین"



نوشته شده در سه شنبه 92/11/1ساعت 12:50 عصر توسط قطره نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت