سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زندگی

سهراب میگه:دلخوشی ها کم نیست!بهم گفت:به قول همین سهراب

دل خوش سیری چند؟!داشتم در لابلای افکارم دنبال شاعر گمشده ای

میگشتم تا از برزخ کلام سهراب نجات پیدا کنم!ناگهان تلنگر یک واژه تسبیح

شاعران را در افکارم از هم پاره کرد.واژه ای به نام دلخوشی.

یعنی واقعا سهراب چه می گفت؟! سهراب هم مثل من و تو واژه ای

به نام دل

را همیشه با خود به یدک می کشید.گاهی این دل می گرفت و می گفت:

دل خوش سیری چند؟!و گاهی که دلش همچو کودک نوپا این ور و آن ور می پرید

و می گفت:دلخوشی ها کم نیست.

بنویس! آری با توام. بنویس! از دلخوشی هایت بنویس و آن گاه که مثل سهراب

دلت گرفت،نیم اجازه ای از سهراب بگیر و بگو دلخوشی سیری چند؟!

اما ای دوست!انصاف داشته باش...بنویس؛ آری آن دم هم که دلت

چون آهویی جستان و خیزان شد،بنویس که دلخوشی ها کم نیست.

آن گاه این دو صفحه از حرف دلت را ،این دو صفحه از دلخوشی و ناخوشی هایت

را مقابل قاب چشمانت بگذار....

کدام یک بیشتر است؟ به عمق نمره بده نه به پر شدن سطور کاغذ....

حالا دوست خوب من!کمی انصاف داشته باش:

دلخوشی هایت عمیق تر است یا باز هم می خواهی بگویی دلخوشی سیری چند؟!


نوشته شده در شنبه 92/2/7ساعت 8:20 عصر توسط قطره نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت