از ياد بردن غم عالم ميسر است
اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش
کوشش چه مي کني که از اين سنگ بگذري
کوهي است پشت سنگ ، از اين بيش تر مکوش
چون ني نفس کشيدن ما ناله کردن است
در شور نيز ناله ي ما مي رسد به گوش
آتش بزن به سينه ي آتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش