غروب این جمعه بدجور بوی دلتنگی می داد،این زندگی باز هم بدون تو بوی روزمرگی می داد. آقا جانم!این زندگی رنگی باز هم بدون تو بوی بی رنگی می دهد. آقای مهربونم!خیلی وقته که منتظرت هستم...نه،ببخشید؛دروغ گفتم.انتظار برای من یک دروغ مصلحتی هست تا دل خودم رو آروم کنم.آخه مگه میشه با این همه گناه،اسم منتظر رو روی خودم بذارم. شرمم میاد.به خدا شرمم میاد وقتی میگم منتظرم. آقای مهربون قصه های من!تا کی باید چشم این منتظر دروغین التماس ثانیه ها رو بکشه؟!تا کی باید ثانیه ها رو قسم بدم تا با نسیم اومدنت،اشکامو نوازش بده؟!به جان همین ثانیه ها که سر اومدنت باهم دعوا میکنن دارم میمیرم. تنها راه نجات ظهور است،ظهور! آقا !اجازه هست یک بار دیگه به خودم بگم منتظر؟ شایدشرم کلمه انتظارمعجزه کنه و مجوز گناه رو تو دلمون باطل.... .......................... منتظرتم.... امضاء ازطرف یه منتظر (با اجازه آقا)
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |