مولا جانم!باز هم امشب میخواهم دخیلم را به گوشه ای از پاکی قلبت ببندم. مولای من یک بار دیگر گرد غربت را بر پیشانی ام حس کردم. نمیدانم تا کجای این قصه لبخندت را بدرقه راهمان خواهی کرد ولیکن این را خوب میدانم که مهر این احساس پاک را تو بر قلبمان حک کردی و خود آن را حفظ خواهی کرد. کاش این لحظه کنارم بودی و لبخند لطیفت را گذرگاه افکارم می کردی. کاش عشق را برایمان دیکته میکردی، نه آقا ، دیکته مان ضعیف است، کاش عشق را با تقلب به ما میرساندی..... آقا اجازه، می شود امشب گذری هرچند سریع از دل تنگ ما داشته باشی؟! امشب را تا سحر بیدار میمانم ، میدانم که سهم دل مرا امشب کنار گذاشته ای. اگر خواب ماندم سهمم را در دلت قاب کن.باز بیدار خواهم شد و تا سحری دگر انتظار خواهم کشید تا سهم قاب کرده دلم را پس بگیرم. ************************ تقدیم به همسر عزیزم که دقیقا متوجه منظورم از نوشته بالا میشه.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |